نتایج جستجو برای عبارت :

روز دوم: «حرم حرمه دیگه!»

این روزا خیلی قاراش میشه همه چی انگار بهم ریخته
روزای خیلی مهمیه انگار...
یه تیکه از دلم تو حرمه
یه تیکه ش تو بیمارستان
یه تیکه اش تو یه شهر غریب پیش یه عزیز
یه تیکه ش تو جلسه خواستگاری ودرگیر سئوال جواب
...
کار حسسسابی سنگین شده و نفس آدمو میبره
و امروز یه ضربه ی سنگین انگار از خواب بیدارت میکنه!
... هم رفت!
باتعجب و بهت میپرسی اونکه چیزیش نبود! اما او رفته بدون دلیل قانع کننده ی پزشکی
میخوای بگی هنوز زود بود اما زبونت نمیچرخه چون در هر حال مرگ از ر
داره میرسه به گوش، صدای یه قافلهکاروان حضرت اربابهپا به پای قافله، این دل زار منممث قلب زینبت بی تابهمیدونی حاجت منو، ولی بزار بازم بگمسه کلمه ست فقط آقا،پیاده، اربعین، حرماربابم شبای جمعه دل حرمهاربابم فدایی سرت سرمهحسین وای،حسین وای------------
صوت زیبای شب جمعه این هفته را از دست ندهید( اینجا )
من همون اول که با شهدا دوست شدم تصمیم گرفتم که شهدا رو به بچه های مدرسه معرفی کنم . خب مدرسه مون انجمنیه از این رو خواستم شهدا را به بچه ها معرفی کنم البته اینم بگم مدرسه مون عالیه هم بچه ها خوبن هم معلم هاو.... تقریبا هیچ وقتم جلوی فعالیت منو نگرفتن خدا خیرشون بده. بریم سراغ ادامه ی حرفام من سعی خودم رو کردم از طرفی موفق بودم و از طرفی نه . من نتونستم تقریبا کاری کنم بچه ها معرفت پیدا کنن به شهدا ولی توانستم تعدادی شهید رو به بچه بشناسونم الان بچه
همنشین کرونا | روزنوشت‌هایی از یک پرستار داوطلب در اورژانس کرونا
روز دوم: «حرم حرمه دیگه!»
تعداد مراجعین اورژانس کمتر شده بود.
خانم آژیر پایین آمد و بعد از سر زدن به اساتید و پزشکان رو به ما کرد و گفت: اوضاع چطوره بچه‌ها؟
یکی از بچه‌ها گفت: خدا رو شکر کمی خلوت‌تر شده؟
خانم آژیر گفت: الحمدلله. امیدوارم به همین خلوتی بمونه. بیایین براتون یه چیزی تعریف کنم؛ چند ساعت پیش خانمی که فکر کنم حدود ۷۰ سال داشت و به سختی راه می‌رفت و کمی خمیده شده بود؛ خ
شور حماسی قمر بنی هاشم (ع)
هیئت محفل شاه علقمه
حسن عطائی
قدم می زنه یل قتال العرب
متن مداحی + فایل صوتی در ادامه مطلب ...
(کربلا نصیبتون + شهادت)

متن مداحی:
قدم میزنه یل قتال العرب
رجز میخونه منم من حیدر نسب
ادب با غضب تو یک جا یا للعجب
عجب داره
با پا کوبیده روی نفس اماره
تا دور حرمه کار عدو زاره
چه سر تا پاش همه حیدر کراره
نگهبان لشگره به هم ریخته یک تنه
یه چشمش به میمنه یه چشمش به میسره
شبیه شیر نره آخه باباش حیدره
دخیلک یا ابوفاضل

رجز میخونه شهنش
چشمام بارونیه، بیقراره
قلبم از غصه آروم نداره
آروم آروم میاد لحظه‌ای که
وقت دل کندن از روزگاره
 
غصه داری میدونم / واسه‌ت قرآن می‌خونم
یه امشب رو پیش تو، مهمونم
 
ساعت‌های آخرمه زینب / دل نگرونیم حرمه زینب
می‌شنوی پیچیده تو دل دشت / این صدای مادرمه زینب
 
صبراً صبرا علی البلا زینب
ادامه مطلب
سلام
تو سفر اربعین، موقع برگشتن از سامرا یه لحظه ماشین ایستاد کنار یه مغازه، صاحب مغازه پرسید مسافری از مشهد دارین؟ از مسافرها پرسیدیم هیچ کی مشهدی نبود. گفتیم چطور؟ گفت می خواستم یه نامه برای امام رضا علیه السلام بفرستم برام بندازه تو ضریح! همسرم گفت بدین من دوستم خادم حرمه، نامه رو میفرستم براش تا بندازه تو ضریح... تو دلم گفتم کاش میشد خودمون ببریم براش!
یادم نیس کدوم حرم بود،فکر کنم کربلا بود، موقع در اومدن یکباره خیلیییی دلم برای امام رض
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
ماجرایی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به دو سه روز اول بعد آشنایی با محمد رضا در مورد گفتن یا نگفتنش خیلی کلنجار رفتم ولی به نتیجه ثابتی نرسیدم فقط احساس کردم کفه ی گفتنش سنگین‌تره حالا تعریف میکنم هرچند ممکنه بعد خوندنش بعضیا بگن دخترجون تا حالا واژه خجالت به گوشت خورده؟ اصلا چشیده ای درکش کرده ای؟
اوایل  آشنایی با محمدرضا اینقدر جذبش شده بودم و اینقد معنویتش  منو گرفته بود که از 12 شب تا 4 صبح در موردش سرچ میکردم یه جایی مادر عزیزش یه خاطر
بالاخره بعد چندروز تنها اومدم حرم؛از حرم تا موکب تقریبا میشه گفت خیلی راهه.مستقیم بعد اینکه رسیدم رفتم حرم امام حسین ع ،حدود نیم ساعتی میشه گفت نشستم و بعدش بلند شدم که برم، باید زود میرفتم چون داداشم تو موکب منتظرم بود،از شبهای قبل یه راه میانبر پیدا کرده بود زیر زمین حرم که دیگه به شلوغی نخورم تو حرم و سریع برسم.داشتم فکر میکردم که از اونجا برم که با خودم گفتم ولش کن بزار از تو حرم برم هم کیفیش بیشتره هم ثوابش.از تو حرم که داشتم میرفتم تو حا
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
سلام

خیلی وقت است میخواهم بیایم و ساعت ها انگشتانم را روی دکمه ها بلغزانم و یک دنیا جان در هر کلمه بریزم و روانه کنم در پنجره های زرد و قرمز و آبی تان.

مدت ها پیش میخواستم بیایم بگویم کنکور، کنکور که می گفتند همین بود؟ بیش از نصفش گذشت و من همچنان خسته نشدم! من همچنان با درس هایم خستگی در می کنم! من حتی ذره ای فشار روی خودم احساس نمی کنم... که البته در همین اثنا بلند شدم رفتم با چند نفر دعوا راه انداختم که پس چرا اینقدر دخترانه با ما برخورد می کنی
سلام

خیلی وقت است میخواهم بیایم و ساعت ها انگشتانم را روی دکمه ها بلغزانم و یک دنیا جان در هر کلمه بریزم و روانه کنم در پنجره های زرد و قرمز و آبی تان.

مدت ها پیش میخواستم بیایم بگویم کنکور، کنکور که می گفتند همین بود؟ بیش از نصفش گذشت و من همچنان خسته نشدم! من همچنان با درس هایم خستگی در می کنم! من حتی ذره ای فشار روی خودم احساس نمی کنم... که البته در همین اثنا بلند شدم رفتم با چند نفر دعوا راه انداختم که پس چرا اینقدر دخترانه با ما برخورد می کنی
از سال 2015 گودریدز رو شروع کردم و هر سال میلادی میتونیم تو گودریدز هدف بذاریم که چندتا کتاب بخونیم.سال گذشته اون تعداد رو باختم و امسال که یک ماه تا 2020 مونده در حال باختنم و میدونم اون عدد رو پر نمیکنم 
اون روزا که سر کار میرفتم و ارزو باهام بود تصمیم گرفتیم بریم کتابخونه و رفتیم اوائل خوب بود اما اونجا راه دور بود و نمیتونستیم بریم بیایم و یه مدت بعد کنسل شد و کتابها رو هم باید تو یه مدت محدود پس میدادیم و شرایط جوی و راه و کار جوری نبود که بتون
فضایل حضرت علی اکبر(ع)
بعضی افرادبرروی بیوگرافی شخصیتهابسیارمانور می دهند. مابه این مسائل چندان اهمیت نمی دهیم. مثلا در مورد امام سجاد(ع) می
گویند زن ایشان ایرانی بوده؛ اما اولا اختلاف روایت است. شهید مطهری این مسئله راتایید نمی کنند ودکترجعفرشهیدی درکتاب زندگانی
امام سجاد(ع) دلایلی بررداین مسئله راآورده است.
درموردزندگانی حضرت علی اکبر(ع) نیزاختلاف است مثلا
سن ایشان را برخی زیر20سال وبرخی 25 یا 27 یا 29 سال نوشته اندوبرخی گفته اند نام مادر ای
 
 حریم خصوصی  واژه و مفهومی است که تعاریف  متعدد و وسیعی دارد
وبرای تعریف  واستدلال آن باید به مقتضیات  و محدود ه اش توجه کرد
در واقع، حریم خصوصی خط قرمزی برای حدود حضور جامعه در زندگی شخصی افراد محسوب می‌شود.
 حریم خصوصی محدوده ای ازپندارها و گفتارها ورفتارها واشیاء ومکانها و زمانها و پدیده های خصوصی فرد وافراد وخانواده ها و گروههاست که  فقط درقید ملکیت خودشان احاطه شده است و اشراف ودستبرد دیگران به این محدوده به معنای نقض و تجاوز به حر
 
 حریم خصوصی  واژه و مفهومی است که تعاریف  متعدد و وسیعی دارد
وبرای تعریف  واستدلال آن باید به مقتضیات  و محدود ه اش توجه کر د
در واقع، حریم خصوصی خط قرمزی برای حدود حضور جامعه در زندگی شخصی افراد محسوب می‌شود.
 حریم خصوصی محدوده ای ازپندارها و گفتارها ورفتارها واشیاء ومکانها وزمانها وپدیده های خصوصی فرد و  افراد وخانواده ها و گروههاست که  فقط درقید ملکیت خودشان  احاطه شده است و اشراف  ودستبرد دیگران به این محدوده به معنای نقض و تجاوز ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها