نتایج جستجو برای عبارت :

روز اول: «مگه از جونت سیر شدی؟»

این جمله معروفه هست که میگه:
Good things take time
به نظرم این چرته! واقعا چرته! 
چرا؟
چون عمق مطلب را بیان نکرده. 
چیزهای خوب، جونت را بالا میارن تا اتفاق بیوفتن.
و حالا حدس بزن چی؟
اون چیزها حتی ممکنه خوب هم نباشن بلکه چیزهای معمولی و ساده‌ای باشند ولی
بازم جونت را بالا میارن تا اتفاق بیوفتن.
-چنین گفت مهسا-
 
این که از یه اتفاق بد که از اتفاق بد قبلی بدتر بوده سالم بیرون میای، هیچ خوب نیست. به نظرم خیلی هم ترسناکه. چون یعنی از اینی که اتفاق افتاده، بدترش هم هست در آینده. چی ترسناک تر از این که آدم بدونه قراره بازم دهنش سرویس بشه تازه خیلی بدتر از قبل؟ از کجا معلوم دفعه بعد جونت تموم نشه؟
 
 
زمانی که من میخوام به اساتید گرامی در فضاهای مجازی پیام بدم .
آخه چرا آدم باید انقدر مودب صحبت کنه .
درست آنها معلم هستند و ما شاگرد اما دیگ خوب انقدر هم مودب بودم فک نمیکنم لازم باشه !!؟!!
آی خدا نه این که بلد نباشم هاا نه یه جوری میشم.
البته تاسف برانگیز میدونم!
موقت
واقعا برات متاسفم... 
واقعا متاسفم.. 
چرا وجودت از روی زمین پاک نمیشه؟
چرا اینقد وجودت شیطانی شده؟
حالم بهم میخوره ازت.. حالم بهم میخوره ازت!
فقط کاش بشه زودتر خدا رو ملاقات کنی چیزاییکه لیاقتته نوش جونت بکنه
خواهش میکنم زودتر
#مسیرعشق    2
-پخ
-چته دیونه شیشه شکست.
-شیشه شکست یا فکرای توتیکه پاره شده
خب بگو ببینم باز تو کدوم خیال سفر میکردی.
-هیچ جا فعلا که شدم همسفرتو.دمت گرم دختر تواین هوای سرد شیر کاکائو واقعا میچسبه.ممنون
-اصلا تعارف نکنیا یهو شرمنده مهمونم میشم.خوبه اصلا چیزی نمیخواستی.ولی نوش جونت بخاطر اون تشکرت
-بهارمیدونی جای چی الان خالیه
-جای چی؟
ادامه مطلب
امروز خیلی خوشحالم
 اول صبح اون چیزهایی که باید ببینم رو دیدم 
خیلی خوشحالم هیچ وقت تو توی قلبم نیومدی 
خیلی خوشحالم با تو بد اخلاقی کردم .زجرت دادم .جونت رو گرفتم 
اون موقع هم حس خوبی نسبت به تو نداشتم 
تو یه ادم مزخرف توی ذهنم بودی و هستی 
از همین تریبون یه سلامی میکنم به اون آقایونی که تا وقتی میبینن یه خانومی در حال تعلیم رانندگیه از عمد یکاری میکنن اونو بترسونن بعد میان تو صورتش نگا میکنن
هی اقا صدامو داری؟؟ چند وقت بعد منتظرم باش چنان راهتو سد کنم که پشت فرمون اونقد بوق بزنی جونت دراد،اها شبم منتظرم باش نور بالا رو بزنم صاف بیوفته تو چشات کور شی به حول و قوه ی الهی که برا یه نابلد زورتو به رخ میکشی مریض بازی درمیاری... با یک انسان فوق کینه ای طرفی!
منتظرم باش داداچ ☺
امروز م
این دلتنگی‌ هم از اون دردهای بد روزگاره‌ها، یه جای خالی که همه‌چی رو می‌بلعه، سیاه‌چاله‌طور؛ همین‌قدر کلیشه‌ای. انگار که روحت چنگ بندازه به گلوت و جونت بیفته به خودخوری. بدمصب موی آدم رو سفید می‌کنه و روزگارش رو سیاه. از اون دردهاییه که آدم دلش نمی‌آد حتی واسه دشمنش بخواد. اون‌وقت من حیرونم که چطوز دانشمندها هنوز کشف نکردن که همین درده که مادر همۀ دردهاست. بغضیه که هرچقدر گریه بشه آروم نمی‌شه؛ ولی می‌دونی... یه وقت‌هایی آدم انقدر دلت
قبلا ته ماه که میشد، یکی میزدم تو سر خودم، یکی جیب خالیم که چی شد؟ این همه زندگی به کجا رسید؟
این همه سختی کشیدی چه اتفاقی افتاد؟بدبخت عمرت تموم شد. جوونیت به فاک رفت. کجایی؟
اما حالا یه مدتیه ته ماه که میشه، خوشالم میشم! عمرم میره که میره، به درک! 25 سالم تموم شد که شد.
عوضش ته هر ماه ، 1 تومن میاد دستم. اصن عمرو میخوای چی کار کنی؟ هرکاری کنی بالاخره پیر میشی
بذا کار کنی، جونت دربیاد و پول دربیاری و بمیری.
رگ خوابم با پول بدست میاد. باهاش احساس امنی
نویسنده و کارگردان: پیمان معادیمحصول: ۱۳۹۶***
آقای دانش پسند، مدیر مدرسه (سیامک انصاری): آقایی که میری رو دیوار مستراح می‌نویسی: شقایق اینجا من خیلی غریبم، علیلم، ذلیلم. بی‌وجودی که اونجا می‌نویسی: مرگ بر ذکایی و فتوحی و دانش‌پسند. خاک بر سر! نکن. خب اگه شقایق جونت بدونه تو چه لجنی هستی که یه آب رو کارت نمی‌گیری، یه تف تو صورتت نمی‌ندازه، بیاد عاشقت بشه؟
ادامه مطلب
ما مردمان خاورمیانه‌ایم
بعضی‌هایمان در جنگ کشته می‌شویم
بعضی در زندان
بعضی‌هایمان در جاده می‌میریم
بعضی در دریا
حتی بلندترین کوه‌ها هم
انتقام تنهایی‌شان را از ما می‌گیرند
چرا که ما
شغل‌مان "مُردن" است
حمیدرضا_ابک 
وقتی از ایران خارج میشی، وقتی از خاورمیانه دور میشی یه سوال شب و روز مثل خوره به جونت می افته که چرا شغل ما "مردن" هست و شغل مردم اینجا "زندگی"؟! چرا دنیای اینها شبیه آخرت وعده داده شده به ماست؟
قلبم درد میکنه! و تنها نکته ای که
+خانومییییییییی این چیه؟
-خب موئه دیگه
+اونوقت این چیه؟
-ماکارونی
+پس مو تو ماکارونی چیکار میکنه؟
-اهههههه اون تو بود؟
+بلههههه
-خب پس اینم ماکارونیه دیگه
+ این چه رنگیه؟
-قهوه ای
+ماکارونی چه رنگیه؟
-زرد با رب نارنجی
+پس کجای این ماکارونیه؟
-خوب سوخته شاید
+خانوووووووومیییییییی
-جان خانومی
+اگه این ماکارونیه پس اینا چیه؟
-اقایی سخت نگیر مدلش فرق داره 
اونا ماکارونی با گندمه این با پروتئین
بخور نوش جونت
.
#راحیل
#مو_تو_غصه_هاتون
#نقاشی #سرگرمی #خ
جزء اون دسته آدم‌هایی بودم و شاید هنوز هم هستم که یه پایان تلخ رو به تلخی بی‌پایان ترجیح می‌دادم. برعکس اطرافیانی که انگار طاقتش رو نداشتند. یک ترسی همیشه زیر پوست‌هامون بود. وقتی موضوعی در اختیار من نبود، من هم محکوم به تحمل تلخی بی‌پایان می‌شدم و کم‌کم ترس زیر پوست من هم می‌رفت. محتاط می‌شدم و دلسوز. اما امروز فکر می‌کردم به پایان‌های تلخ. دیدم پایان تلخ هم می‌تونه بعد از خودش یه تلخی بی‌پایان به بار بیاره. صرفا تموم نمی‌شه که بره. ا
گاهی وقتا میسوزی..ولی باورت نمیشه...
چون ی سیگار به تنهایی نمیسوزه..
ی بنزین به تنهایی آتیش نمیگیره..
یه آدم بدون قلب نفس نمیکشه...
چون ی غذای ساده هم بدون هیچی درست نمیشه...
اون وقتا حق داری اگه باورت نشه...حق داری اگه باورت نشه که داری تموم میشی....
حق داری که نبینی خیلی وقته آتیش به جونت انداخته شده..
حق داری که هیچی رو ندیده باشی....
حق داری...
دوستی ازم پرسید: ازش خبر داری؟گفتم: نه هیچیگفت: تو هم ازش خبر نگرفتی؟سراغی ازش نگرفتی؟گفتم‌: نه! وقتی که رفته، دیگه سراغش رفتن نداره. دوست داشتن که زورکی نمیشهبا تعجب پرسید: برای برگشتنش هیچ کاری نکردی؟ براش نجنگیدی؟با خودم فکر کردم جواب سوالشو چی بدمفکر کردم جنگیدن برای یه آدم چه شکلیه؟ آدم چطور برای برگشتن یکی می جنگه؟ اصلا میشه برای عشق یه نفر جنگید؟ مگه نه اینکه عشق، صلحه آرامشه آزادیه، پس عشق و جنگ با هم جور در نمیان چند مدت پیش زندگی ن
مثل علاقه به نماز،مثل علاقه به قران،مثل علاقه به زیارت عاشورا،مثل گریه به امام حسین،مثل علاقه به امام حسین و معصومین.اینا رو باید از جوونی با خودت حمل کنی.اینطوری نیست سر بزنگاه اراده کنی عاشق روضه شی.اراده کنی قران بخونی و نماز اقامه کنی.اینا رو باید از جوونی تحرین کرده باشی برای پیری.اصن هدف جوانی کسب عادت های خوبه برای ایام پیری.
وقتی رو تخت ای سی یو افتادی و مجبوری فقط بخوابی و هیچ کاری نمیتونی بکنی،حسرت میخوری چرا ی سوره حفظ نیستی لا اق
متن آهنگ ننه گل ممد :
صد بار گفتم همچی مکو ننه گل محمدزلفای سیا ر قمچی مکو ننه گل محمد صد بار گفتم پلاو مخار ننه گل محمدور دور کوه ها تاو مخار ننه گل محمد صد بار گفتم یاغی مرو ننه گل محمدرفیق الداغی مرو ننه گل محمد الداغی بی وفای ی ننه گل محمدتا آخر با تو نیا ی ننه گل محمد امروز که دور دورونس ننه گل محمداسب سیات د جاولونس ننه گل محمد ای جاولونا همیشه نیس ننه گل محمداسب سیات د بیشه نیس ننه گل محمد وصف شما د ایرونس ننه گل محمدعکس شما د تهرونس ننه
دیروز با یک تازه آشنایی سکس چت داشتم و سبک شدم. هورمون‌هام بهم ریخته و دچار شیدایی جنسی‌ام. شب غمی از دوری ح داشتم. و در کل دیروز افسرده حال بودم چون خسته‌ام از این علافی. بی‌هدفی، بی‌برنامگی.
میم میگه باید هدف داشته باشی و مدام بهش فکر کنی، اینجور که چه چیزی تو رو می‌تونه به هدفت برسونه؟ الزاماتش رو دنبال کنی؟ هدف مثل خوره به جونت باشه.
راستش فعلا هدفم دکتری و رفتن از ایران هست. و در مرحله‌ی بعدی داشتن تزهای بزرگ در فلسفه. چطور له اینها بای
مامانم ﻪ ﺧﻂ ﺟﺪﺪ خریده بود، خواست بابامو سورپرایز ﻨﻪﺍﺯ تو ﺁﺷﺰﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ بابام‌ ﻪ ﺗﻮ ﺬﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻪ sms داد: ﻋﺰﺰﻡ ﺍﻦ ﺧﻂ ﺟﺪﺪ ﻣﻨﻪ :'ll
بابام ﺟﻮﺍﺏ داده بود: ﻓﺪﺍتشم ﺑﻌﺪﺍ ﺑﻬﺖ ﻣﺰﻧﻢ ، ﺍﻦ ﻋﻨﺘﺮ خانوم ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﺷﺰﺧﻮنه ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ!
یه فاتحه و صلوات برا بابام بخونید مرد خوبی بود
 
کسی که جمله‌ش رو با «نمیخوام جسارت کنم» شروع میکنه، میخواد جسارت کنه و چه بسا  غلطم بکنه حتی.
 
+مامان سرم درد میکنه -گوشیو بزا کنار درست میشه+مام
امروز با یکی از بهترین دوستام در مورد اجرای اول دیشب عصر جدید بحثی پیش  اومد من میگفتم: اخه یعنی چی اونا از لذت زندگی هیچی نمفهمیدن اونا هیچی از لذت چیپس و پوفک نمیدونن اونا نمیدونن وقتی داری با دوستات چیپس مخوری و به اخراش میرسه از ترس جونت کنار میکشی یعنی چی اونا نمیدونن وقتی کل چیپس و بر میداری میدووی و بقیه به دنبالتن یعنی چی اونا نمیدونن اصلا سوس مایونز چه شاهکاری هست اونا به قیمت سلاتمی لذت این زندگی رو از خودشون جدا کردن اونا اصلا نمید
 
 
دیروز که تو وبلاگ پست نزاشته بودم  کلی پنچر بودم. راستش نه مشغله ی کاری داشتم نه هیچی! همینطوری پست نزاشتم گفتم ببینم چی میشه! ولی واقعا روی من اثر داشت و تا شب دپرس بودم و همش فک میکردم چیزی گم کردم. از بس به نوشتن و گشتن تو وبلاگم عادت کرده بودم یه روز نوشتن ناراحتم کرده بود. با اینکه وبلاگم خالی از هر ادمی هست:) اما اونقدر دوسش دارم که با یه دنیا عوضش نمیکنم. چون عین یه دوست نزدیک شده برام!داشتم به این فکر میکردم دلبستگی و وابستگی چقد زود ات
عیدتون مبارک. غم و غصه نخورید، شادی بخورید! می‌دونم که غم همیشه‌ی خدا در دسترسه و تازه اگه نباشه هم تا صداش کنی سه سوت خودشو میرسونه ولی شادی رو باید مثل فسنجون پاشی بری درست کنی و براش زحمت بکشی، اما بازم میگم شادی بخورید. چون اصولا غم مثل تخمه میمونه وقتی میخوری دیگه اونقدر میخوری که جونت درآد. هرچی میخوای نخوری باز میبینی که داری میخوری و خلاصه که شروعش با خودتونه و تموم کردنش با... نه نه! اصلا فکر نکنید که کسی میاد و نمیذاره بخورید نوچ! نها
گل کلم رو تو شیر بجوشون...
بعد بزن تو ماست و تخم مرغ
بعد آرد سوخاری...
حالا سرخش کن...
تو یه گل کلم سوخاری خواهی داشت...و یه عالمه ویروس خراب تر از کرونا تو جونت!
این چه وضعشه آخه؟
خونه داری گفتن...نگفتن مهمونو بکش که...!
میمیریم اونو بخوریم...!میمیریم...!مردن تعارف نداره که!
به نظر من خونه داری و کدبانو گری یعنی...دور ظرفت تمیز باشه...قاشق و لیوان لک نباشه...دیگه حالا نکش خودتو...!
نمیریییییییی!ثانیه ثانیه غذا پختنتو به جهانیان نشون میدی و تنهااا کسی که لای
دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
نام کتاب:‌ جانِ جاناننویسنده : یاسمن بیگی کاربر نودهشتیاژانر : عاشقانه _ درام _ معمایی _ پایان خوشخلاصه:سخته!سخته که بدونی، لحضات آخر زندگیته!سخته که این رو بدونی و نتونی کاری برای نجات جونت انجام بدی!سخته که به یاد گناه های گذشته بیوفتی؛ ولی نتونی جبران کنی!سخته که بدونی، زمانی برای جبران نداری!سخته!خیلی سخت…. پایان خوش.
ادامه مطلب
 
✅کلاغی که مامور خدا بود.
آقای شیخ حسین انصاریان می‌فرمود: 
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوهدوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن، سفره ناهار چیده شد.ماست، سبزی، نوشابه، نون دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که...یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله‌ای انداخت تو دیگ آبگوشتی!دل همه رو برد حالا هر که دلش میشه بخوره
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مارخیلی بهمون سخت گذشتتو کوه، گشنههمه ماست و سبزی خوردیمکسی هم نوشابه نخورد
خی
من هیچوقت آدم جسوری نبودم، یعنی هیچکس من رو به جسارتم نمی‌شناسه. ولی خوشحالم که تو مثل من نیستی... ریسک تجربه‌‌های متفاوت رو به جون می‌خری.
که از وبلاگ نوشتن در نوجوانی شروع می‌کنی، به نویسندگی رادیو می‌رسی، برای رادیو آیتم می‌سازی، بعد مجری تلویزیون میشی، نویسنده تلویزیونی میشی، بعدش خبرنگاری رو شروع می‌کنی، روابط عمومی رو تجربه می‌کنی، بعد میری گزارشگر میشی، وارد حلقه خبرنگاران سینمایی میشی، اجرای اینترنتی رو انتخاب می‌کنی، بعد
 
 
 
سلام امروز میخوام یکم از ترانه سرایی حرف بزنیم. راستش چون میدونم توی سایت های دیگه هیچ مطلب بدرد بخوری پیدا نمیشه و همه ی مطالب کپی شده از هم هستند. خواستم اون چیزایی که خودم یاد گرفتم رو به اشتراک بزارم. چون میدونم خیلیا فرصت یا توان رفتن به کلاس های ترانه سرایی رو ندارن. واسه همین گفتم تجربیاتم رو با شما به اشتراک بزارم شاید به درد شما خورد. البته بنظرم نرفتن  این کلاس ها هم بهترین کاره. کلاس های اموزشی تنها باعث میشن زود تر به مسیری که م
دانلود آهنگ شاهین بنان عاشق نشدی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * عاشق نشدی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , شاهین بنان باشید.
دانلود آهنگ شاهین بنان به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Shahin Banan called Ashegh Nashodi With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه شاهین بنان به نام عاشق نشدی
دانلود فول آلبوم شاهین بنانساز دلم کوکه براتلک زده دل واسه صداتیکی باش واسه کسی که یکیه براتبه سینه سنگتو ز
دیشب وقتی رسیدیم نان تازه به دست داشت از پله‌ها بالا می‌آمد. با اینکه نزدیک اذان بود و شواهد نشان می‌داد که نانوایی شلوغ بوده، با لبخند پهنی از همان پایین پله‌ها به همه‌مان سلام بلندی داد و تا چشمش به سفرۀ افطار افتاد گفت "به‌به عروس‌ها چه کردید!" (در حالیکه فقط سبزی و گوجه و خیار گذاشته بودیم و اصلاً کار سخت و پیچیده‌ای نبود). به تک‌تکمان با اسم، خوش‌آمد می‌گفت و رو به پسرک می‌گفت، "هیچ‌جا نونای مادر جونت رو نداره. هر جا رفتی، افطارها ر
دیروز شنبه ۱۷ فروردین بود . مثل اون قدیما که بعد از عید تشنه دیدارت بودم بهت زنگ زدم ... گفتی دندون عقلت رو کشیدی با بیهوشی کامل ... هی ناز کردی، هی نازت رو کشیدم ... هی سر به سرت گذاشتم ... خیلی خندیدیم... اونقدر که گونه هام درد گرفت... گفتی استرس نداشتی... بالاخره دکتر دندون پزشک کار خودشو بلده ... نگرانی نداره که ... مثل اینه که قورمه سبزی نگران باشه من خوب می پزمش یا نه... کلی خندیدم به حرفهات... گفتی لپت ورم کرده و قلمبه شده ... قربون صدقه ی لپ قلمبه ات هم ر
امروز یعنی ۲۹ ژوئن اکسو به خانه آبی(محل اقامت رییس جمهور کره جنوبی)دعوت شده اند تا همراه با رییس جمهور امریکا دونالد ترامپ و دخترشون شام بخورن و حتی قبل از شام هم یه صحبت دوستانه داشته باشن!!!!(مگه اومدین امر خیر بکنین)
البته نگرانم این ترامپ بلایی سرشون نیاره چون بیشتر فن هاشون ایرانی هستن.....بدبخت شدیم رفت....ترامپ جون اکسو جونت به ما حمله نکن.....
دیگه من از جزئیات صحبت هاشون خبر زیادی ندارم اما تا اونجایی که تونستم براتون عکس آوردم
این با رییس
امروز یعنی ۲۹ ژوئن اکسو به خانه آبی(محل اقامت رییس جمهور کره جنوبی)دعوت شده اند تا همراه با رییس جمهور امریکا دونالد ترامپ و دخترشون شام بخورن و حتی قبل از شام هم یه صحبت دوستانه داشته باشن!!!!(مگه اومدین امر خیر بکنین)
البته نگرانم این ترامپ بلایی سرشون نیاره چون بیشتر فن هاشون ایرانی هستن.....بدبخت شدیم رفت....ترامپ جون اکسو جونت به ما حمله نکن.....
دیگه من از جزئیات صحبت هاشون خبر زیادی ندارم اما تا اونجایی که تونستم براتون عکس آوردم
این با رییس
پیش نوشت: حال خوبی نداره این متن...
------------------------------
 
بغلش کردم
گلوم از قورت دادن بغضم درد گرفت
با معصومیت همیشگیش لبشو برچید...
با خنده گفتم "می‌بینیم همو دوباره "
گفتمش "مث همیشه‌ت پر انرژی باش نوعروس قشنگمون :)"...
حرفای زیادی زدیم...
ولی خیلی حرفا رو هم نزدم بهش......
نگفتم چقددددر دلم براش تنگ میشه تا دفعه‌ی بعدی که ببینمش.. ببینمشون
نگفتم چقدددر دلم از نبودنشون می‌گیره
نگفتم چقددر دوست داشتم شرایط جوری بود که همین‌جا بمونن....
 
بغلش کردم
دم گ
طنز جالب و باحال انواع داداش برای برخی دخترا ، اصولا برخی دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند.
 
هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
 داداش شماره یک: بچه پولدار
ماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
 
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیک
خوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
 
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت روم
هر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان داد
دانلود آهنگ جدید مبین شادلو سردار آسمانی
Download New Music Mobin Shadloo sardare asemani
آهنگ جدید مبین شادلو بنام سردار آسمانی
واسه آرامش ما از خودت گذشتی این دفعه رفتی و اما زنده برنگشتی
سرو دست و پا و جونت وقف مردمت شد میبینی خدا هم حتی عاشق خودت شد
 
ادامه مطلب
سه سال پیش در چنین روز هایی بود که حیران و سر درگم از اون چیزی که قراره برام پیش بیاد، بی تابی می کردم. بعد از اینهمه درس خوندن و سختی کشیدن با رتبه ی کنکوری رو برو شده بودم که هیچ جوره توی کتم نمی رفت و از زمین و زمان گله و شکایت داشتم.
نهایتا همه چیز رو به خدا سپردم و انتخاب رشته کردم. از حجم احتمالات پیش رو حالم بد می شد. از اینکه همه ی زندگی و برنامه هایی که براش داشتم ممکن بود توی یک روز زیر و رو بشه.
با ترس و لرز انتظار روزی رو می کشیدم که نتایج
 
بهتره تنهام بذارى بگو پیش اومد همین الان یه کارى بهتره بذارى در رى تویى که از همه حرفام شکارى ♪برو اصلا حالمو نپرس نه تو خوب میکنى حالمو نه قرص همتون میکنین آدمو زده اگه تکسم دادم جوابمو نده ♪از این بالا مات و مبهوت بنداز ته دره تو نگاه ♪یه حس وحشى داد میزنه تو سرت که بزن همه شهرتو بِگ*ا ♪توام ریختى زهرتو به ما همه زدن قلبتو یه راه هع ♪منم زدم قبل تو یه پارت دیگه باس بکنى قبرتو یه جا ♪دلم شده ماتم کده این همه بغض و اشک حتى دیگه واسه چشماتم ب
متری شیش و نیم با بازی درخشان نوید محمدزاده
تا اواسط فیلم فقط با خودم زمزمه می‌کردم که اشتباه کردم دارم این فیلم رو می‌بینم. اما بعد از اضافه شدن نوید محمدزاده به ترکیب فیلم و رخ دادن اتفاق‌های جدید، نسبت به دیدن فیلم علاقه و رغبت بیشتری پیدا کردم. به نظرم ابتدای فیلم اصلا جذاب و جالب نبود، بیشتر در حال آماده سازی ذهن مخاطب و توضیح دادن و هموار کردن درک فیلم برای حوادث جلوتر فیلم بود. قسمت انتهایی فیلم با درگیر کردن احساسات مخاطب تونست خیلی
یادت نره باهار میاد. اگه خون گرم آبان روی دستات مونده، اگه از دی ماه تا حالا و تا همیشه حتی توی فیلم هم صدای هواپیما رو که میشنوی ابر جمع میشه توی گلوت، اگه وقتی به رویاهات فکر می کنی یاد بازنده‌های غمگین میفتی، کم نیار و گرم بخند. اگه برگهای درخت دلت همه زردن، یادت نره باهار میاد. اگه گریه های زیر دوشت بیشتر شده از خوشیهای توی جمع، اگه بهت گفتن ویروس اومده و روزای آخر سال باید تو تنهایی کز کنی و دلت پر بکشه برای هر سلام ساده به هر غریبه ممکن، ی
همنشین کرونا | روزنوشت‌هایی از یک پرستار داوطلب در اورژانس کرونا
 روز اول: «مگه از جونت سیر شدی؟»
فردای آن روز پیگیری مراحل اداری تمام شد، از تایید گواهی امداد توسط معاونت درمان تا مجوز دفتر پرستاری برای ورود و خروجم به درمانگاه تنفس[اورژانس کرونا]. قرار شد تا رسیدن نامه به صورت اداری، خودم را به اورژانس معرفی کنم. راهروی منتهی به اورژانس برچسب فِلِش‌های آبی روی کاغذ زرد داشت. [از هر کدام از درهای ورودی بیمارستان که وارد می‌شدی با این برچس
همنشین کرونا | روزنوشت‌هایی از یک پرستار داوطلب در اورژانس کرونا
 روز اول: «مگه از جونت سیر شدی؟»
فردای آن روز پیگیری مراحل اداری تمام شد، از تایید گواهی امداد توسط معاونت درمان تا مجوز دفتر پرستاری برای ورود و خروجم به درمانگاه تنفس[اورژانس کرونا]. قرار شد تا رسیدن نامه به صورت اداری، خودم را به اورژانس معرفی کنم. راهروی منتهی به اورژانس برچسب فِلِش‌های آبی روی کاغذ زرد داشت. [از هر کدام از درهای ورودی بیمارستان که وارد می‌شدی با این برچس
سلام رفقای گل حامی تحصیلیامیدوارم هر جایی هستین حالتون عالی باشه
بعضی وقتا بچه ها میان میگن که آقای افشاریان ما اصلا انگیزه نداریم برای درس خوندن نمیدونیم چیکار باید بکنیم ، اصلا نمیتونم سمت کتابا برم و اصلا حوصله درس خوندن ندارم !!فقط یک جمله میتونه جواب همه ی این سوالات باشه ، اونم اینه که هدفت چقدر برات مهمه؟!اصلا برای خودت هدفی انتخاب کردی که بخاطرش تلاش بکنی ؟!به هدفی که اتخاب کردی باور قلبی داری ؟ از ته دلت با تمام وجودت میخوایش ؟ببینی
ترس از ویروس کرونا 
با سلام خدمت همه بازدید کنندگان‌محترم یه موضوعی را میخام براتون امروز روشن کنم که امروز خیلی رواج گرفته در باره ی ویروس کورنا می باشد ، که امروزه خیلها ازش ترس هم دارند .
حتما این مقاله را بخوانید و به دوستانتون انتقال دهید و بگویید این ویروس خطرناک نیست به ادمه مطلب بروید .
دوست عزیزی پرسیدن، حالا که کرونا به ایران اومده چطور میتونیم آرامش خودمون رو حفظ کنیم؟
ببینید دوستان بعضی ترس ها به ما آموخته میشن. 
 
قانون یک درصد
دیروز فهمیدم اگه دانشجوی شریف باشی جونت عزیزتره و خونت رنگین‌تر. امروز فهمیدم اگه سوار اتوبوس باشی و بمیری جونت مهم نیس جون اونایی مهمه که کانادا نشین هستن و با هواپیما مسافرت کردن وگرنه امروزم باید کلی پیام تسلیت می‌اومد.خلاصه بگم خاک تو سرتون که پولدار بودن مرده هم براتون مهمه
× Mehrdad ×
@OfficialPersianTwitter
 
پیام بالا پیام عجیبیه که امروز به نقل از یک اکانت توئیتری خوندمش. مغلطۀ غریبی داره این مهرداد خان شاخ شمشاد توی پیامش. کسی به خاطر پولدار بو
یه حدیثی خوندم از پیامبر خاتم (ص) که فرمودند :» مگر اسلام چیزی غیر از  محبت کردن است؟ «چند تا سوال قبل از نتیجه گیری از خودمون بپرسیم؟~چی میشه که افرادی  مثل هیتلر یا سرهنگ قذافی یا صدام حسین  بوجود میان ؟~چی میشه که یکی تمام عمر به خلق خدمت میکنه و یکی هر روز شرور تر و ظالم تر و سنگ دل  تر میشه؟~چی میشه که یه بچه طفل معصوم و پاک تبدیل میشه به آدمی که بویی از رحم و مروت و جوانمردی نبرده؟~چی میشه که ظلم لذت بخش میشه؟ ~چی میشه که پیرمرد یا پیرزنی که د
دانلود آهنگ جدید تولدت مبارک عشقم از محمد زارع
Download Music By Mohammad Zared Called Tavalodet Mobarak
آهنگ تولدت مبارک عشقم از برترین و عاشقانه ترین آهنگ های تولدت مبارک
آهنگ های تولد جم وان موزیک
متن آهنگ تولدت مبارک عشقم
تولدت مبارک ، تولدت مبارک ، تولدت مبارکیه حس خوبی امشب توی دلم هست شب به این خوبی هیچکس ندیدهمردی خوشبخت تر از من توی دنیا نمی تونه باشه خیلی بعیدهچقدر شیرینه این لبخند نازت تو رو از ته قلبم دوست دارمهر چی قشنگی هستش توی رویا تو که پیشه منی کنار
سجاد، یادته یه بار توو خوابگاه سالاد الویه درست کردیم؟ یادته چطوری با دست سیب‌زمینی های آب پز شده رو لِه می‌کردیم؟ امروز یکی رو همونطوری لِه کردم!
تابستون از ناهار خبری نیست. یا خودمون باید درست کنیم، یا از بیرون بخریم. از فلافلی‌های میدون انقلاب و بوفه دانشکده دیگه خسته شدم، گفتم امروز خودم آشپزی کنم. البته چیز خیلی خفنی نبود، پوره سیب‌زمینی.
 
ظهر که رفتم یه جایی بشینم ناهارم رو بخورم، یه بنده خدایی رو دیدم که خیلی خوشگل روی نیمکت دراز ک
توی مسجد عاشقش شدیم! خب عشق که مختصات و مکان و زمان حالیش نیست، هرجا ممکنه رخ بده، حتی توی مسجد! رعنا دختر همسایه مون بود و ما و صادق سرش دعوا داشتیم. ما موذن و مکبر مسجد محلمون بودیم و یه روز انقدر فکر و خیالش توی ذهنمون بود که کلا زدیم یه کانال دیگه و هم اذون رو اشتباهی گفتیم و هم از پس مکبری برنیومدیم، که اون روزها کلا از پس هیچی برنمیومدیم و خواب و خوراکمون ریخته بود به هم. حسین آقا بعد نماز گفت دیگه نیا، کارِتو بلد نیستی، اما ما کاربلد بودیم
طنز جالب و باحال انواع داداش برای برخی دخترا ، اصولا برخی دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند.
 
هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
 
داداش شماره یک: بچه پولدارماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
 
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیکخوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
 
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت رومهر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان دادا
مادر بزرگ مادریم همیشه میگفت:مریم جون بعضی غم ها هم هستن که ریشه تو جونت دارن مادر،هرروز رشد میکنن و ریشه میدوونن.شاخو برگشون از تو نگات از چشات میزنه بیرون،ریشه شون میپیچه دور قلبت،بعضی وقتا خودت هرروز آبش میدی ،هرروز تقویتش میکنی،ولی همیشه هم این آبپاشه دست تو نیست،گاهی هم یکی دیگه این کارو برات میکنه!میگفت آبپاش رو ندین دست آدمای اطرافتون،بکَنین این علف هرز غم رو از تو دلاتون!بردارین دستتونو از گردن غم،میگفت شب که همیشه شب نمیمونه.شب
 
 گفت : « اولی مون با آخری که من ماقبلش بودم بیست و چهار سال فاصله داشت . ... »
بعد قاشق را بین قیمه بادمجان داخل دیگ فرو کرد. قاشقِ پُر از برنج و خورشت را لای لواش گذاشت و برد سمت دهانش . من به دهانش نگاه می کردم و منتظر ادامه ماجرا بودم.
گفت : « آقام و ننه ام انگار دقیق میزون کرده بودن هر دوسال یکی ! دوازده شکم ! » و در حالیکه لقمه را می جوید سری تکان داد و خندید .
گفتم : « ماشاء الله ! مهدی چند تا ؟!!  ... » کم مانده بود لقمه از دهانم بپرد .
گفت : « سفره می ان
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
دانلود باکیفیت
 
 
 
 
نمیخواستم از تو جدا شم
تو گلی تویه گلخونه بودیگلی دیدی که آخرشم
مرد تویه دنیام گم شده بودی
گلی تو بگو من نباشم کی
کی میذاره تو رو روی چشماشکی میریزه
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
دانلود باکیفیت
 
 
 
 
نمیخواستم از تو جدا شم
تو گلی تویه گلخونه بودیگلی دیدی که آخرشم
مرد تویه دنیام گم شده بودی
گلی تو بگو من نباشم کی
کی میذاره تو رو روی چشماشکی میریزه
 
بسم الله الرحمن الرحیم
کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً بِإِذنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرینَ
خوشا انان که دایم در نمازند
 
دارم فکر میکنم که قران چقدر ایه های خوبی داره و چقدر به ادم انرژی میده و چقدر ادم های کم لطفی هستیم که خیلی کم استفاده میکنیم از قران و نماز.
البته  انتقاد زیادی دارم برای سیستم اموزشی دینی در مدارس و خانواده هامون به قول استاد پناهیان : (خدایا به خواطر تمام بی نماز ها نماز خون ها رو ببخش ) بله دق
صندلیِ چوبی روبرعکس،روبروی  صندلی ای که دختره روی اون نشسته بود گزاشت ،روی اون نشست وباپوزخندبه قیافه ی نترس دختر زل زد،هیچ اثر ترسی توی چهره ی یخی دخترنمایان نبود و این مهری بودبرای تائیدحرفه کاوه،که این دختر، دخترخاله ی شهابی بود!کاوه یکم خودشوبه جلو متمایل کرد ودستاشو زیر ‌چونه ش خوابوند وگفت:_خب،خانومه ستایش ملکی؛دخترخاله ی سرهنگ شهابی!البته اینجا ملقبی به کوکب بارانی،خب اوضاع و احوال بروفق مراده انشالله؟اینجابهتون خوش میگذره؟.. ط
وقتی زیر میله هالتر میره هیچوقت اجازه نمیده کمکش کنم، فقط میگه بالاسرم وایسا. آخرین بار توی آخرین ست که میخواد میله رو بیاره بالا تموم زورشو میزنه، قرمز میشه، بازوهاش به رعشه میفتن ولی اجازه نمیده کسی کمکش کنه. بهش میگم خب بزار کمک کنم اینجوری یکی بیشتر هم میزنی. گفت" میدونی فرق اصلی پرس هالتر با دمبل چیه؟ " خندیدم  وگفتم خودت بگو استاد. گفت فرقش توی ترسه. گفت وقتی با دمبل پرس میزنی آزادی داری، میتونی هروقت خواستی اون دوتا دمبل رو رها کنی بندا
نابرده رنج گنج میسر نمی شود...
این نظریه منه که من به عنوان یک انسان مهمترین عنصر در جهان هستم. همین خودم رو میگم. 
مهمترین عنصر بعد از خدا... پس هرچی که در دنیا وجود داره برای من، نه اینکه متعلق به من باشه، در خدمت منه. تمام انسانها به نحوی در خدمت من هستند. تمام درختها، تمام کوه ها. تمام فیلمهایی که ساخته شدند برای من ساخته شدند، تمام احادیث و روایات و آیات و داستانها و ضربا المثل ها و غیره... تمام کتاب ها برای من نوشته شدند. تمام پیامبران برای هد
ظرف پنیر روزانه رو که الان پر شده بود از شیرینی به دستش داد. در آبیش رو باز کرد و با ذوق به شیرینی های خشک و کیک کاکائویی که به زور کنارشون جا شده بود، نگاه کرد.
-مناسبتش چیه؟
+روز پرستار! 
-نکنه نرس های کلینیک شیرینی خریدن، تو هم برداشتی آوردی واس من که بخورم و چاق شم؟
+ نه خیرم. از خونه آوردم. در ضمن همین الانش هم تو چاقی!
ظرف به دست درب ماشین رو باز کرد: پیاده شو تا جبار رو نشونت بدم. 
به دنبالش رفت و به آسمون خیره شد. ستاره ها سوسو میزدن. 
+ یه بار
۱. پسرخاله‌ام از مدت‌ها قبل برای چندتا دانشگاه درخواست فرستاده بود. گویا «سوربون» هم جزء‌شون بوده و بهش پذیرش داده. الان هم دنبال کارهای انصرافش از «تهران»ه. بالاخره بعد از سپری شدن این حجم از رکود و یاس توی زندگیش، یه اتفاق خوب افتاد. خوشحالم براش. :)
۲. یه بار یکی کامنت گذاشته‌بود که خیلی با پسرخاله‌ات صمیمی هستی و خبریه و فلان! در راستای رفع شبهه‌ی احتمالی خدمت تمامی شما عزیزان باید عرض کنم که من و ایشون در واقعیت امر خواهر و برادر رضاعی
قسمت اول را بخوان https://t.me/peyk_dastan/14892
قسمت 99
تقه ای به در خورد و دستگیره اش بالا و پایین شد.
- در و بازکن کژال، چرا در رو قفل کردی؟
 رویا بود، به بودنش نیاز داشتم مثل همیشه. سریع بلند شدم و کلید را چرخاندم به محض باز شدن در گریه از سر گرفتم و با بی قراری پشت پنجره رفتم، دنبالم آمد.
- کژال آروم باش. این چه حالیه که شما دارید؟! فرهان پایین داغونه تو بالا! خوب بگید چی شده؟
لذت بوسه ی نرم ولی پر عطشش در وجودم پیچید و هق هقم شدت گرفت. دستهایم را روی صورتم گذا
موضوع انشا: آسمان شب
تاریک شدن زودتر از حد معمول تو زمستون اخرش کار دستمون میده ، اینو من به دوستم گفتم یکم همدیگرو نگاه کردیم شونه هاش رو بالا انداخت گفت:حالا که چى! ما که هر روز اومدیم و تا اخراى شب موندیم چیزیمون نشد ..
دستمو تو جیبم کردم یکم اطرافو نگاه کردم خبرى نبود،سرد بود آسمان رو نگاه کردم هوا نیمه ابرى بود یه نفس عمیق کشیدم داشتم با پام سنگ ریزه ها رو پرت میکردم یهو احمد با مشت کوبید تو بازوم گفت: پسر اومدن با ذوق منو نگاه میکرد روشو بر
بسم الله الرحمن الرحیم 
قربة الی الله 
تعریف کرد که:
صدای درگیری از همه جای شهرک شنیده می شد.فشار دشمن بیشتر و بیشتر شده بود. نمی شد از خیابونها رد شد.خونه ها رو دیوار به دیوار و سقف به سقف به عقب برمیگشتم.
مهدی هم با من بود. مثل همیشه کلاه خود به سر و جلیقه به تن.عقب تر از ما هم عمار داشت میومد.اولین نفری که به معرکه وارد می شد و آخرین نفری که از اون خارج می شد.از سقف آخرین خونه با مهدی پریدیم و پایین و نفس راحتی کشیدم. انگار که همه چیز آرومتر و امن
--: مجید دارم پیش دوستان مذهبی ام هم معذب میشم دیگه... گاهی به شوخی به من میگن کی قاطی مرغا میشی پس؟... منم به شوخی جوابی میدم.. اما این پرسیدنهاشون داره آزارم میده... اونها شرایط منو نمیدونن
 
++: خودت راهی که میری رو قبول داری؟... دلت آرومه؟
 
--: این که پرسیدن نداره... تو که شرایط منو میدونی... توی این پروژه تمام وقتم پره... یه کار اداری که نیست... یه کار علمی اقتصادیه... فکر و توان میبره... مطالعه و تحقیق شبانه روزی میخواد... حالا اصلا ذکترا هیچی... وضعیت مالی
خیلی وقتها دلم میخواد بیاد اینجا بنویسم اما اینقدر ریز ریز کار دارم که تا میآد فکرم متمرکز بشه، یه کاری پیش میاد و مجبور میشم برم. (الان یه پرنده ای داره صدا میده شبیه جیغ کشیدن هست منظورم اینه جیک جیک نیست، پسری میگه مامان صدای میمونه؟؛)) )
خب هنوز ما باغیم و شوهر هفته ای چند روز صبح ها میره تهران و شب برمیگرده. با بچه ها خیلی سخته بخوام بیام تهران و برگردیم باغ، از بس باید مراقب باشیم دست به جایی نزنند و خلاصه استرس ویروس دارم. اینه که من کماکا
رمان در مورد زندگی و سرگذشت خانواده ای از عشایر کرد خراسان(کرمانج) است به نام خانوار کلمیشی که از کردهای تیره میشکالی هستند.قهرمان داستان جوانمردی است به نام گل محمد که فرزند دوم خانوار و دارای شخصیتی بلند پرواز و جسور. داستان چنین پیش می رود که او و تعدادی از افراد خانوار برای دزدیدن دختری که دایی گل محمد( به نام مدیار)، عاشق او شده و دختر در خانه ارباب یکی از دهات زندگی می کند و قرار است تا آن دختر به زور به عقد پسر ارباب درآید، راهی می شوند و
نکته :این مورد را همه پسر ها بخونند چون شاملِ همه میشه.1.اولین دختری که به تورتون خورد ازش شماره بگیرند (ولی چون در این کار استعداد ندارید بهتره دور اینکار را خط ِ قرمز بکشید)2.اگه خواستید دختری را زیره نظر بگیرید (که بیخود کردی) باید زیر چشمی طوری که متوجه شما نشه زیره نظرش بگیری…نکته:چون در این کار هم مثل مورد ِ (1) ….. ندارید ، بهتره عینک بزنید.3.اگه دختری را دیدید که تنها نشسته سَرِ صحبت را باهاش باز کنیدو به مورد ِ (1) مراجعه کنید .نکته: قبلش دو
میخام خلاصه ی کتاب هفت عادت مردمان موثر رو که دارم میخونم اینجا منتشر کنمچون که تا نتونی یه مطلب رو از زبون خودت توضیح بدی؛ اونو نفهمیدی و خلاصه ننشسته به جونت.جونم براتون بگه که این کتاب قصد داره هفت عادت رو در ما به وجود بیاره. که منجر به یه سری پیروزی های شخصی و یه سری پیروزی های عمومی میشه نویسنده در انتهای فصل اول می نویسد:«هنگام مطالعه ی عادت ها، باتوجهی خالصانه دروازه دگرگونی و رشد را بگشایید. نسبت به خودتان صبور باشید. رشد شخصی مساله ا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
یادت نره شکستن دل تاوان داره.. یادت نره عمر و جوونیت پایان داره
 
 
پ ن
بعضی از آدما حمید هیراد رو نیومده بد ناک اوت کردن.. حقش نبود!
 
 
پ ن
چند روز پیش ناخودآگاه تو محل هر هم
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
یادت نره شکستن دل تاوان داره.. یادت نره عمر و جوونیت پایان داره
 
 
پ ن
بعضی از آدما حمید هیراد رو نیومده بد ناک اوت کردن.. حقش نبود!
 
 
پ ن
چند روز پیش ناخودآگاه تو محل هر هم
نمی دونی دل آدم رو چه می شکونی، خودت بهتر از هر کی می دونی که بارون پاییز می سوزونه دل آدما رو...
خلاصه ی کلام...
من طرفدار آهنگ پاییز از شادمهر عقیلی هستم.
 
آیا می شه پاییز باشه، عاشق باشی و دلت نخواد این آهنگ رو گوش بدی؟
سال هاست که طرفدار این آهنگم، هوادار ترینِ این آهنگ منم، اصلا... اصلا یه جوری توی جونت فرو می ره و قلبت رو به بازی می گیره که حتی اگه عاشق هم نباشی دوست داری جشم هات رو ببندی و همون طوری که قطره های اشک آروم از زیر پلک هات به پایین
 

تولدت مبارک خواهرم

یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم 
تولدت رو بهت تبریک بگم

باورم نمی شد این
اتفاق بیفته

ولی افتاد

من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه 
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن

خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی

تا کِی؟،،، نمی دونم

 

تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم

من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری

قسمت چهارم
حالا همه فهمیده بودن که هرکسی یه دردی داره ولی درد بعضیا عجیب دردناکه.
سمانه:#
از این انجمن کوفتی چیزی دست گیرم نمی شد ولی خدایی موتور سواریش حال داد. دلم می خواست برگشتن با عباس باشم ترک موتور. ولی خوب فکر کنم یه ذره شعور داشتم که چیزی بهش نگم.
سوار ون شدیم که برگردیم. عباسم رفت. داستان عجیبی داشت. خیلی عجیب. یعنی زیادی عجیب بود خدایش.
 
روز بعد اتاق سمانه
گیووو گیوووو گیووو
یه نگاه به گوشیم انداختم یه شماره ناشناس که خیلی برام آشن
پیچ هیتری که ظرف واکنشم روی اون بود چرخوندم تا خاموش بشه. رفتم سمت پنجره که یک سانتی برای تهویه ی هوای آزمایشگاه باز گذاشته بودم. قبل از اینکه ببندمش وسوسه شدم کامل بازش کنم و تا کمر خم بشم بیرون. ارتفاع چهار طبقه ای و سیاهی نقره پاشی شده ی شب خستگی سیزده ساعت کار رو ازم می گرفت. اون شب از آزمایشگاه ما فقط من مونده بودم تا کار جداسازی محصولم کامل بشه. تنهایی اون لحظه م واسه خاطر تلاشی بود که برای خالص سازی محلول پیریمیدینم صرف کرده بودم. دوستش د
جدیدنها خیلی وبلاگ مینویسم. این را برای این میگویم چون غیر نوللا و محسن فکر کنم فقط تهمینه اینجا را بخواند و تهمینه هم چون بیان بهش اعلام میکند فقط ا پست آخر باخبر میشود برای همین خواستم غیرمستقیم بیان کنم، وای چقدر خلاق هستم که بیان را در دو معنی به کار بردم وای من چقدر ریل دیل هستم، که پستهای دیگری هم برای ارائه به این جهان فانی دارم. البته دیگر ریدم در جنبه ی غیرمستقیمش. و خیلی پررو هستم. جدیدنها پررو شده ام. پرّرّرّو! جدیدنها در نمیزنم میای
 

تولدت مبارک خواهرم

یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم 
تولدت رو بهت تبریک بگم

باورم نمی شد این
اتفاق بیفته

ولی افتاد

من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه 
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن

خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی

تا کِی؟،،، نمی دونم

 

تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم

من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری

چرا اینطوریه از یه طرف خوشحالم شوقی دارم میدونم تازست
اینکه امیدی هست
سمت ها کار خدا رو میبینم

از یه طرف هم اونقدر ناراحتم قلبم می سوزه میگیره که ...
بگذریم حرفهام رو به وقتش یه جای دیگه میزنم
هر چی خدا بخواد ...
اما مگه دارن کجا زندگی میکنن حتی اون مذهبی هاشو میگم
چقدر سخته فهمیدن محیط , بروز موندن, شرایط
فهمیدن اینکه باید چطور مسئولی بود انقدر کتاب هست حداقل باید از یه جایی رفرنس داشته باشی یا از تعقلت یا از کتابی چیزی
چه مانعی هست چه سدیه ک
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
بابت این پرونده‌ها، باید پازل‌هایی که داشتم در کنار هم دیگه قرارشون می‌دادم تا پرونده‌ها رو جمع و جور کنم. دلیلش هم این بود تا قبل از اینکه مراسم خودمونیه معارفه فرا برسه باید بهشون اشراف می‌داشتم.
فهرست - قسمت قبل
بعد از حدود یک ماه، روز معارفه رسید. در اداره خودمون با حضور مقامات عالی رتبه اطلاعاتی و امنیتی تشکیلاتمون، و رییس ضدجاسوسی جلسه‌ای برگزار شد و طبق حکمی رسمی در بخش جدید اداره مشغول به خدمت شدم.
روز
صحنه اول (بچه - آرایشگر - پیرمرد - گوینده ی خبر)گچ سقف آرایشگاه ذره ذره به زمین می افتد. از پنج صندلی موجود در آن، چهارتا سالم نیست و روی صندلی سالم پیرمردی مریض با موهای کم پشتِ جوگندمی نشسته است. دو آرایشگر مشغول کار هستند، تلویزیون اخبار پخش می کند و پنجره مدام با وزش باد باز و بسته می شود.آرایشگر: خوب بشین بچه، وگرنه گوش هات رو می بُرَم!بچه: (گریه کنان) اما من که موهام کوتاهه، بعدش هم من نمی خوام موهای فرفریم کچل بشهپیرمرد: مدرسه قانون داره، با
سانسور شده های رمان هاجر       که بلطف نویسنده اش یعنی جناب ششهروز براری صیقلانی تخلص شین براری به بنده  سپرده شد . و برای اولین بار قسمت های حاشیه ساز این اثر رمان جذاب را برایتان  به اشتراک میگذارم.       آیدا آغداشلو    گوتنبرگ  سوئد   
 
 
 
 قسمت های ممیزی سانسور شده ی اثر هاجر نوشته شهروز براری صیقلانی انتشارات پوررستگار گیلان. صفحه 372پاراگراف اول .__ این مطالب بعنوان محتوای ایروتیک و سکسی تشخیص داده شد و حذف گردید. .      
_________________________
}{¦
همیشه فهمیدن گزاره" در حال زندگی کن" برام سخت بود، واقعا "حال" رو چطور بدون عواقب بعدش باید دریابیم؟اگه تو عمرم به لحظه‌ای برسم که از خیلی قبل‌ترش ناب‌ترین تصورم بوده باشه، اما بازم به شخصه نمی‌تونم نهایت استفاده رو ازش ببرم.گرچه در ادبیات به کرّات اومده که به بَعد اعتباری نیست؛ حال رو دریاب

نمونه‌‌هاش در غزلیات حافظ:

♧غنیمت دان و مِی خور در گلستانکه گل تا هفته‌ی دیگر نباشد♧

♧وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیحاصل از حیات ای جان این دم
همیشه فهمیدن گزاره" در حال زندگی کن" برام سخت بود، واقعا "حال" رو چطور بدون عواقب بعدش باید دریابیم؟اگه تو عمرم به لحظه‌ای برسم که از خیلی قبل‌ترش ناب‌ترین تصورم بوده باشه، اما بازم به شخصه نمی‌تونم نهایت استفاده رو ازش ببرم.گرچه در ادبیات به کرّات اومده که به بَعد اعتباری نیست؛ حال رو دریاب

نمونه‌‌هاش در غزلیات حافظ:

♧غنیمت دان و مِی خور در گلستانکه گل تا هفته‌ی دیگر نباشد♧

♧وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیحاصل از حیات ای جان این دم
همیشه فهمیدن گزاره" در حال زندگی کن" برام سخت بود، واقعا "حال" رو چطور بدون عواقب بعدش باید دریابیم؟اگه تو عمرم به لحظه‌ای برسم که از خیلی قبل‌ترش ناب‌ترین تصورم بوده باشه، اما بازم به شخصه نمی‌تونم نهایت استفاده رو ازش ببرم.گرچه در ادبیات به کرّات اومده که به بَعد اعتباری نیست؛ حال رو دریاب

نمونه‌‌هاش در غزلیات حافظ:

♧غنیمت دان و مِی خور در گلستانکه گل تا هفته‌ی دیگر نباشد♧

♧وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیحاصل از حیات ای جان این دم
یک:
می روی و طوفان است و من ستایش ات می کنم ...
که مغروری!
درخطرها می روی و ...
صدایت در نمی آید ...
دو:
بال می زنم توی قفس و قفس جهان من است ...
جهانی که تو برای من ساخته ای درحدود بال هایم!
سه:
می لرزد رادیو!...
عشق توی دلم...
کم بریز موج...
صدا صدا ...
واژه های تلخ با عسل ...
اشک می ریزم از وسعت فرو ریختن هام ...
 
چهار:
روزم را می فروشم تا شب کنارتو ...
گرمای مطلقی بخرم ... بخوابم ...صفا کنم ...
پنج:
درد بیرون چشم های من ... می غلتید ...
ودرانزجار از نفوذ ...
می خوابیدم ...
با
استاد لطفا یه کتاب بهم معرفی می‌کنید؟ چرا معرفی کنم؟ چون چند وقتیه هیچ کتابی سیرم نمی‌کنه، ولع عجیبی دارم، همینطور می‌خوام ببلعم کتاب‌ها رو اما همین که یه ذره جلو می‌رم کنارش می‌ذارم و میرم سراغ یه کتاب دیگه.  چرا فکر می‌کنی باید کتاب بخونی؟ میدونم این از درد نفهمیدنه... این نفهمیدن و نادانی داره دیوونم می‌کنه استاد.  چجوری به چنین کشفی رسیدی پروفسور؟ :)  خب استاد ... نمیدونم... اما همش احساس می‌کنم باید یه دوره فقط بخونم و بخونم که یه سری
استاد لطفا یه کتاب بهم معرفی می‌کنید؟ چرا معرفی کنم؟ چون چند وقتیه هیچ کتابی سیرم نمی‌کنه، ولع عجیبی دارم، همینطور می‌خوام ببلعم کتاب‌ها رو اما همین که یه ذره جلو می‌رم کنارش می‌ذارم و میرم سراغ یه کتاب دیگه.  چرا فکر می‌کنی باید کتاب بخونی؟ میدونم این از درد نفهمیدنه... این نفهمیدن و نادانی داره دیوونم می‌کنه استاد. 
چجوری به چنین کشفی رسیدی پروفسور؟ :)  خب استاد ... نمیدونم... اما همش احساس می‌کنم باید یه دوره فقط بخونم و بخونم که یه سری
از در که وارد شدم بوی گند جوراب به مشامم خورد . با اعتراض گفتم : بابا ؛ بازم که جورابتو بیرون ننداختی ؟
بابای منم در حالی که میخندید گفت : دختر ؛ یه روزی حسرت همین بوی جورابمو داری .
خنده ای کردم و گفتم : اگه تا اون روز از دست بوی جورابتون زنده بمونم خودم پیش مرگت میشم .
سیگارشو تو جاسیگاریش خاموش کرد و گفت : من تعجب میکنم ؛ معمولا بوی سیگارو راحت تر تشخیص میدن تا بوی جورابو .
در حالی که به سمت آشپزخونه میرفتم گفتم : بله ؛ اما اون بوی جورابای معمولیه
شهریور..
پیام قسم..
انجماد..
http://s2.servermusic.ir/98/06/Alireza%20Azar%20-%20Enjemad%20-%20320%20-%20[MusicDel.Com].mp3
نگو برگرد..
http://dl.nex1music.ir/1398/06/03/Ehsan%20Khajeh%20Amiri%20-%20Nagoo%20Bargard%20[128].mp3?time=1566760160&filename=/1398/06/03/Ehsan%20Khajeh%20Amiri%20-%20Nagoo%20Bargard%20[128].mp3
دیگه چه فرقی میکنه بقیه اش چی باشه. حتما مردم حواسم نیست.....
 
 
تق تق تَ تَق تق هووو، هوا بوران و کولاکهتو ظهر آفتابی هوا وقتی که اینجوره
میگن یه جایی گرگ مادر توله زاییدهدلشوره داره تو دلم رختاشو میشوره
سرما یه جوری کل شعرو زیر و رو کردهحس میکنم خواب
بیدار که شدم ساعت 8 بود ؛ صبحونه من رو آورده بودن و من بیدار نشده بودم ؛ ساناز هم که مثل خرس خوابیده بود . نگران آبروم بودم ؛ نگران بابا ؛ صدرا ؛ نگران پولها ؛ نگران اس ام اسی که خوندم . 
- حالا که سر قرار نیومدی اشکال نداره ؛ فقط بدون من نیاز مادی نداشتم میخواستم بدونم که آبروت واست مهم هست یا نه ؟ تا شب جمعه بهت وقت میدم 40 میلیون جور کنی ؛ وگرنه عکسات رو میفرستم واسه بابا جونت بعدشم آبروت رو تو اینترنت میبرم . 
 فاجعه ای بود ؛ منی که 3 میلیون قرض کر
 
از تحریکات کرونا:
کاش لحظه یی بخوابم و کنار ساحل بیدار شوم در یک کلبه ی مخفی وقتی که جنگ تمام می شود و پرچم های سفید صلح بر فراز کشتی ها می رقصندپا برهنه بر شن های نرم ساحل می دومدر آن هنگام خورشید طلوع کرده مرغان دریایی به همراهی نسیم ملایم آواز می خوانندبعد از ماه ها به جای صدای دریا ،محو آبی خروشانش باشم و قامت آشنایی از دور نامم را زمزمه کندچشم های ناباورم و پاهای لرزانم دستانی که برای به آغوش کشیدنش رها شده اند پس از ماه ها اسارت و ترس و ج
خبر
مرگم که توی محله پیچید همه اومدن!

اول
از همه قاسم مقامی کرکره مغازه اش رو پایین کشید و اومد.

وقتی
بابام دیسک کمر گرفت پایین خونه مون یه بقالی زد تا اینجوری لنگِ خرج یومیه اش
نباشه. یه کوچه فرعی اونقدرها کشش نداشت که دوتا بقالی کنار هم داشته باشه. برای
همین قاسم از ما دلخور شد. با اینکه رقابتِ کاری مون اصلا دوستانه نبود اما قاسم
پسر بدذاتی نبود. می دونستم روزی که بمیرم به خاطر دشمنی هاش عذاب وجدان می گیره و
زودتر از همه خودش رو می رسونه. اون
گفته بودم خانوادم رفتن از اینجا ؟؟ 1 ماه بیشتره که رفتن .
اسباب کشی کردن رفتن یه جایی که 14/15 ساعت فاصله داره از این شهر . 
الان فقط خواهرم کنارمه که اونم تقریبا 2 هفته دیگه میره واسه همیشه.
یادمه چقد از خدا میخواستم تنها باشم تا آرامش اعصاب داشته باشم و الان تنها شدم و دقیقا چنان آرامشی دارم که فقط خدا داند . میدونستم دور از خانواده باشم آروم ترم و دغدغه آرامش رو ندارم چون دارمش . 
درسته دور از خانواده یسری دغدغه های خاص خودمو دارم ولی خب بازم می
❤️برگی از زندگینامه شاهدکویر شهید محمداسدی مزینان
✍️محمد اسدی مزینانی فرزند حاج علی سال1342ه.ش درمزینان به دنیا آمد . شخصیت معنوی او در دامان والدینی شکل گرفت که سراسر زندگی شان برای رضای خداوند و شرکت درمجالس مذهبی بوده و می باشد.
پدرمحمد انسانی خوش برخورد و خوش صحبتی است که علی رغم زحمات طاقت فرسایش درکشاورزی هیچگاه لبخند ازلبانش محو نمی شود او از طرف مادری وابسته سلسله جلیله سادات است و مادری نمونه و به شدت معتقد داشت که کراماتش همیشه د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها